چگونه ذهنیت رشد به پیروزی در فضای رقابتی کسب و کار امروز کمک می کند؟
موفقیت و شکست از ذهن آغاز می شود. ذهنیت رشد این تفکر را ایجاد میکند که “من فراتر از مسائل روزمره هستم، به تواناییهایم ایمان دارم و با رشد مهارتها پیشرفت بیشتری خواهم داشت”.
یک ذهنیت محدود ارزشی برای قابلیت های خود قائل نیست. با دیدن یک فرد کارآمد تنها به یک چیز فکر میکند: او ذاتا بااستعداد و مستعد است. این دسته افراد ارزشی برای رشد و بهبود قائل نیستند.
یک ذهنیت ثابت فرد را وادار میکند در منطقه امن خود بماند و دست به تجربیات تازه نزند. از شکست میترسد و آن را نشانهی ضعف خود میداند. درحالیکه یک ذهنیت رشدیافته هر موقعیت را یک فرصت میداند، تلاش میکنند در هر موقعیتی بهترین عملکرد را داشته باشند؛ اما خود را با نتیجه به دست آمده ارزیابی و قضاوت نمیکنند. یک فرد با ذهنیت رشدیافته خود را محصول شکست و موفقیتهایش میداند، به هیچ عنوان نتیجهگرا نیست و مسائل پیشرو او را ناامید و بیانگیزه نمیکند.
در سازمانهای موفق نیز همین تفکر وجود دارد. ذهنیت رشدیافته در سازمان باعث حرکت و تکاپو میشود و خلاقیت بیشتری ایجاد میکند. در سازمانهای رشدیافته “تلاش” یک ارزش است. اما در سازمان با ذهنیت ثابت “تقلب” جای آن را میگیرد و راه پیشرفت و ارتقاء شغلی، تقلب و حیلهگری تعریف شده است.
ذهنیت ثابت مصداق افرادی است که با وجود تفکر و ایدههای خوب اما باز هم حاضر به عمل نیستند و حرف آنها با عملشان تفاوت زیادی دارد. راه برای رشد و پیشرفت همیشه باز است و ذهنیت رشدیافته میتواند یک انتخاب باشد و باعث رشد فردی و گروهی در سازمان شود.
سازمان های رشدیافته ویژگیهای منحصر به فردی دارند که باعث تمایز آنها از دیگران میشود.
تاکید بر یادگیری نه نتیجه: در سازمانی که توجه زیادی به روند انجام کار مانند بهبود مهارتها، کارتیمی، نظم و برنامهریزی شود، ذهنیت رشد حاکم است. توجه به فرایند به جای نتیجهگرایی باعث دریافت بازخورد بهتری میگردد.
این نوع سازمانها میدانند برخی تصمیمات نتیجهای را که به دنبال آن هستند نمیدهد اما هراسی از ریسک کردن ندارند و کارمندان را ترغیب به نوآوری و تحلیل مسائل میکنند.
مهارتگرایی: یک سازمان باید کارمندان را تشویق کند که “مهارت” را امری ذاتی و ثابت نداند. همین طرز تفکر است که باعث میشود فردی با کوچکترین مشکلی دست از کار بکشد و فردی دیگری همچنان تلاش کند.
تفاوت این دو دسته افراد تعریفی است که از علت شکست دارند:
یک دسته باور میکنند “من توان و امکان ادامه کار را ندارم.”
اما دستهای دیگر باور دارند “باید عملکرد بهتری داشته باشم. من میتوانم بهتر از این کار بکنم.”
ارزیابی هوش افراد در محیط کار به جای مدیریت و توسعه مهارتهای کارمندان، برخلاف انتظار باعث کاهش عملکرد و خلاقیت و ایجاد اضطراب میشود. هدف این است که افراد نشان دهند باهوش هستند و زمانی که نتیجه لازم به دست نیاید اعتماد به نفس از دست میرود.
اما اگر هدف مهارتگرایی باشد آن وقت است که افراد عاشق حل مشکلات خواهند شد. آنها خود را موجودی ثابت و تغییرناپذیر نمیدانند، به همین دلیل همیشه انگیزه حرکت در آنها وجود دارد.
تقویت احساس هدفمندی: افراد با ذهنیت رشد میتوانند اهداف بلندمدت داشته باشند. آنها خود را بخشی از هدفی بزرگتر میدانند و تنها برای مادیات کار نمیکنند. ابتدا از خودتان بپرسید هدف از کاری که انجام میدهید چیست؟ آیا آن را انجام میدهید تا درآمدی داشته باشید یا کارتان را دوست دارید و بخشی از هدفی بزرگتر است؟ هدفمند کار کردن انگیزه ادامه کار را به شدت بالا میبرد.
چه چیز منجر به تفکر ثابت میشود؟
مهمترین عاملی که باعث محدودیت ذهن میشود تقسیم بندیهایی است که از سالهای قبل انجام شده است. تقسیم بندیها تنها براساس ضریب هوشی انجام میشود که نه کمکی به توسعه و رشد فردی می کند و نه خودباوری و اعتماد به نفس.
وقتی سنجش و ارزیابی در سازمان تنها براساس IQ باشد انگیزه افراد کم میشود و کمکم تفکر ذهنیت ثابت در آنها ریشه میگیرد.
ذهنیت ثابت تنها مربوط به افرادی نیست که تصور میکنند که فاقد استعداد لازم هستند. افرادی هم با تصور اینکه استعداد ذاتی آنها ثابت است تلاشی نمیکنند. باور ندارند که همیشه جا برای رشد و پیشرفت وجود دارد و فکر میکنند استعداد همه کار را برای آنها انجام نخواهد داد.
آنها همچنین معتقدند که استعداد به تنهایی منجر به موفقیت می شود و تلاش لازم نیست. تلاش از نظر آنها نشانه ضعف و بیاستعداد بودن است.
آیا ذهنیت رشد ذاتی است؟
یادگیری بخشی جدایی ناپذیر از رشد و توسعه است. افرادی که ارزش یادگیری پی بردهاند و آن را به بخشی از روال معمول زندگی تبدیل کردهاند بهتر از دیگران عمل میکنند. این ویژگی است که آنها را قادر میسازد به طور معناداری به رشد سازمان خود کمک کنند. آیا تمایل به یادگیری صفتی است که هر فردی با آن به دنیا میآید؟
تحقیق انجام شده در طول دو دهه توسط کارول دوک از دانشگاه استنفورد نشان میدهد که هوش و خلاقیت میتواند پرورش یابد و صفاتی ثابت که فرد با آن متولد می شود نیست. ناتوانی در شکست وضعیت موجود، مربوط به اندیشه ثابت است در حالی که تمایل به یادگیری، رشد و پیشرفت، از ذهنیت رشد نشات میگیرد.
چگونه ذهنیت رشد را پرورش دهیم؟
ذهن همیشه قابل تغییر است. مغز شبیه پلاستیک است و میتواند در طول زمان تغییر شکل داده و مسیرهای عصبی جدیدی ایجاد کند، دانشمندان علوم اعصاب به این حالت نوروپلاستی میگویند. این مسیرهای عصبی با انجام کار جدید یا تفکر خاصی توسعه مییابند.
این مسیرهای عصبی اگرچه بعد از بارها انجام دادن کاری تبدیل به عادت میشوند اما همیشه امکان تغییر آنها وجود دارد. اولین گام این است که نیاز به تغییر را احساس کنید. سپس مهارتهای جدیدی را به مرور به مغزتان آموزش دهید.
ذهنیت رشد تنها برای یادگیری مهارتهای جدید مهم نیست بلکه اهمیت اصلی ذهنیت رشد در تاثیری است که بر نحوه تفکر دارد. پرورش ذهنیت رشد میتواند مهمترین کاری باشد که در زندگی برای کمک به موفقیت فردی و شغلی انجام داده اید.