بیوگرافی
به روز شده در تاریخ ۲۲ اسفند ماه سال ۱۳۹۹
از تولد تا نوجوانی
من امیر میثم گیاهی در تاریخ ۶ آبان ۱۳۶۴ در محله داوودیه (میرداماد) تهران در خانوادهای مذهبی و متوسط به دنیا آمدم. در آن سالها به دلیل اینکه یک سال زودتر به مدرسه بروم، پدرم شناسنامه من را در تاریخ ۶ شهریور ۱۳۶۴ دریافت کرد.
دوران کودکی من مصادف با زمان جنگ تحمیلی بود و هنوز صدای آژیر خطر که از رادیو و تلویزیون پخش میشد را در گوشهایم میشنوم!
دوران دبستان خود را در مدرسه نمونه مردمی شهید بهشتی در منطقه ۳ سپری نمودم و آماده ورود به مقطع راهنمایی شدم. مدرسهی جماران واقع در منطقه ۳ ( خیابان ظفر یا همان دستگردی) که مدرسهای تازه تاسیس و غیرانتفاعی بود، به عنوان مدرسهی مقطع راهنمایی من انتخاب شد و ۳ سال پر از خاطره و پر از موفقیت را در آن سپری کردم. خیلی از شکوفاییهای شخصیتی و اعتماد به نفسم را مدیون مدیران و معلمان این مدرسه هستم. مقطع دبیرستان را در مدرسهی غیرانتفاعی مصباح واقع در منطقه ۳ در رشته ریاضی گذراندم. درس خوان بودن، اعتماد به نفس خوبم و علاقمندی به فوتبال از عوامل موفقیت و محبوبیتم در این مقطع گردید وداشتن معلمانی دلسوز و فرهیخته باعث شد دورانی به یادماندنی و لذت بخش را تجربه کنم و استعدادهایم را پرورش داده و برای زندگی آینده آماده شوم.
قبولی در دانشگاه و راه اندازی شرکت آروند
در مقطع دبیرستان به دلیل اینکه در درس شیمی نمرات خیلی خوبی داشتم و همیشه در کلاس شیمی جزو دانش آموزان موفق بودم، در پیش دانشگاهی مشاورین مدرسه پیشنهاد ادامه تحصیل در رشتههایی که شیمی دارای ضریب بالایی در آنها بود را دادند که در نهایت در اولین رشتهی انتخابی خود در رشته مهندسی متالورژی دانشگاه علوم تحقیقات در سال ۱۳۸۲ قبول شدم .در آن سالها قبولی در دانشگاه با آن شرایط کنکور جزو آرزوها و دغدغههای هر فردی بود و شاید خیلی به آینده شغلی در آن رشته و یا حتی علاقه فردی اهمیت چندانی داده نمیشد و تنها قبولی در دانشگاه افتخار محسوب میشد!
در سال ۱۳۸۲ بعد از قبولی در دانشگاه تصمیم گرفتم خودم نیز یک فعالیت کاری را شروع کنم و چون پدرم از کسبه و دارای شغل آزاد بود به من امید و انگیزه برای مستقل شدن و راهاندازی یک فعالیت اقتصادی را میداد. اولین تجربهی کاری را با چند نفر از دوستانم در حوزهی آموزشی موسسه کنکور و زبان داشتم که متاسفانه موفقیتآمیز نبود.
در سال ۱۳۸۳ با دوستان جدیدی آشنا شدم که تصمیم به راهاندازی یک شرکت بازرگانی به نام آروند رایان گستر گرفتیم و در آن زمان شراکت خود را مجموعاً با ۷ نفر شروع کردیم. در تاریخ ۱۴ شهریور ۱۳۸۳ شرکتمان ثبت شد و مهمترین حوزهی فعالیت آن را فروش کامپیوتر و خدمات مربوط به آن انتخاب کردیم. در اواخر سال ۱۳۸۴ بین ما ۷ نفر اختلافاتی بهوجود آمد که باعث شد این تیم از هم جدا شده و با یکی از دوستان هم دانشگاهیام تصمیم به ادامهی راه آروند به صورت ۲ نفری گرفتیم که با یک پیاده روی چند ساعته در پارک ملت در هوای سرد زمستانی برنامههای شرکت را تدوین کردیم و با ارادهای جدید به ساختن شرکت آروند پرداختیم، به یک چشم برهم زدن وضع شرکت کاملاً چرخید و ما توانستیم در سال ۱۳۸۵ برای شرکت یک دفتر واقع در میدان جمهوری برجهای شهاب خریداری کنیم. در آن مقطع من یک مدیر عامل ۲۱ ساله بودم که داشتم قرارداد خرید ملک را امضاء میکردم!
فراز و فرود آروند – مرحله اول
روز به روز آروند در حال بزرگتر شدن بود، یک دفتر به دو، سه، چهار و پنج دفتر تبدیل شد. بعد از آن در سال ۱۳۸۸ دفتری به عنوان دفتر خدمات پس از فروش آروند در مجتمع کامپیوتر پایتخت نیز راهاندازی کردیم و آروند را تا میتوانستیم توسعه دادیم. سال ۱۳۸۹ خودمان را برای یک جهش بزرگ مهیا میکردیم که متاسفانه محاسباتمان غلط از آب در آمد و شریکی که در میانه راه به ما پیوسته بود، معادلات را به هم زد و حدود یک میلیارد تومان بدهی برای شرکت به بار آورد (در سال۱۳۸۹ دلار حدود ۱۰۵۰ تومان بود به پول امروز یعنی حدود۱ میلیون دلار) و پولمان از بین رفت!
در آن روزها یک مدیرعامل ۲۵ ساله بودم با حدود ۷۰ پرسنل و دفاتر و شعبات متعدد که هیچ موقع این اتفاق را برای خودم تصور نمیکردم! ما ورشکست شدیم و بدهکار به عالم و آدم، نمیدانستیم باید چه کنیم، هر ۲ شریک دیگرم رفتند بهتر است بگویم از ترس رفتند و از واقعیت فرار کردند و من ماندم برای حفظ شرکت یا باید آماده میشدم برای خانهنشینی و کارمند دیگران شدن و یا شرکت را از نو میساختم. عید سال ۹۰ با خدای خودم خلوت کردم و تصمیم گرفتم آروند جدیدی بسازم پس با تمام طلبکاران صحبت کردم و از آنها مهلتی برای پرداخت بدهیها خواستم. در این راه پر فراز و نشیب دعای خیر پدر و مادرم همراهم بود و دست خداوند را روی شانههایم احساس میکردم. سال ۱۳۹۰ با یک دوست جدید به نام محمد علی محتشمی زاده آشنا شدم که آن موقع سرباز بود. او هم در کسب و کار خود دچار شکست شده بود تصمیم گرفتیم با کمک یکدیگر آروند را مجدداً بسازیم. یک معجزه اتفاق افتاد کمتر از ۲ سال تمام بدهی بازار را تسویه کردیم. تمام دفاتر خود را تعطیل کرده بودیم و یا فروخته بودیم تا بدهیهایمان را پرداخت کنیم. متمرکز در دفترمان در مجتمع کامپیوتر پایتخت بودیم با حدود ۱۵ نفر پرسنل! همه چیز معجزه وار داشتند حل میشدند و ما هم پرانرژی و پر انگیزه برای ساختن یک آروند جدید. در سال ۹۰ نیز یکی از دوستان پدرم به نام آقای امیر حسین حسینی شنیده بود که من ورشکست شدم و مشکل مالی دارم که پیشنهاد داد با هم جلسهای داشته باشیم و بعد از چند ساعت مذاکره من پیشنهاد شراکت به ایشان را دادم تا روی آروند سرمایهگذاری کنند.
شاید برایتان عجیب باشد مگر کسی روی شرکت ورشکسته سرمایهگذاری میکند؟!
بله اگر درست بتوانی تحلیل کنی و دید درست نسبت به مسائل داشته باشی این کار را خواهی کرد و موفق هم خواهی شد! در سال ۱۳۹۰ هم آقای حسینی و هم آقای محتشمیزاده با من در آروند شریک شدند و شرکت توسعه سرمایهگذاری گروه آروند را سه نفری فعال کردیم. روز به روز آروند موفق تر و معتبرتر میشد و توانست دوام بیاورد و مجدداً به بازار برگردد اما قویتر و منسجمتر از گذشته.
خدمت سربازی و قبولی کارشناسی ارشد
درسال ۱۳۹۱ به خدمت سربازی رفتم (با یک تاخیر نسبتاً زیاد) و در دانشگاه بقیه ا… ۱۵ ماه با درجهی ستوان دو خدمت کردم که یکی از دورانهای شیرین زندگیام بود. هم در خدمت سربازی بودم هم مدیریت شرکت را برعهده داشتم و هم در روزهای پنجشنبه و جمعه در دورهی آموزشی ام بی ای (MBA) در موسسه ماهان شرکت میکردم.
در سال ۱۳۹۲ خدمت سربازیام به پایان رسید و در آن سال هم در مقطع کارشناسی ارشد رشته مدیریت بازرگانی قبول شدم، هم ازدواج کردم و هم آروند را توسعه دادم.
فراز و فرود آروند – مرحله دوم
سال ۱۳۹۳ اوج پیشرفت آروند بود، بیش از ۱۰۰ نمایندهی گارانتی در کشور، ۲۵ پرسنل متعهد و شایسته و ۳ شریک همراه و همدل. در سال ۱۳۹۳ بعد از موفقیتهای متعدد در آروند تصمیم گرفتیم که برای توسعهی شرکت و افزایش سرمایه، شریک جدید به مجموعه اضافه کنیم و این موضوع باعث شد در دو مرحله، ۲۱ درصد شرکت را به سهامداران جدید واگذار کرده و مبلغ حاصل از فروش سهام را به عنوان افزایش سرمایه در شرکت سرمایهگذاری مجدد کنیم. در سال ۹۴ اتفاقات عجیبی رخ داد، یک فضای مسموم و منفعت طلبانه شخصی بین سهام داران ایجاد شد که منافع شرکت را در آخرین اولویت قرار میداد! اختلاف نظرات بسیار زیاد شد که باعث کنارهگیری من به مدت یک ماه از مدیر عاملی شد. اما شرکت نتواست مسیر خود را پیدا کند و بعد از گذشت یک ماه با رایزنیها و برنامههای جدید مجدداً به مدیر عاملی آروند بازگشتم. این بار برای ساختن آروندی جدیدتر اما خیلی سختتر از سال۱۳۹۰. به هر حال با تمام مشکلات و پیچیدگیهای این دورهی زمانی، به این نتیجه رسیدیم که سهام داران جدید، آروند را برای خدمت به این کشور و این صنعت نمیخواهند و فقط منافع مالی و شخصی برای آنها مهم است که این امر منجر به جدا شدن آنها از شرکت و خرید سهام مجدد آنها توسط سهامداران قبلی و اصلی آروند یعنی من، آقای محتشمی زاده و آقای امیر حسین حسینی شد. میتوان گفت سال ۱۳۹۴ از سال ۱۳۸۹ (همان ورشکستگی یک میلیاردی!) هم سختتر و ناامید کنندهتر بود و سال تلخی را رقم زد چرا که هم از لحاظ مالی دچار ضرر شده بودم و هم از لحاظ روحی احساس شکست میکردم. با تمام سختیها و فراز و نشیبها تمام سهام آروند را پس گرفتیم و سال ۱۳۹۵ را به عنوان یک سال بحرانی آغاز کردیم. هم مجبور بودیم شرکت را کوچک کنیم و هم در مسائل مالی میبایست سهام خریداری شده را تسویه کنیم و با توجه به اینکه وضعیت اقتصادی کشور در آن سالها خیلی مناسب نبود، فشار زیادی به مجموعه وارد شد. تمام سعیام را میکردم به عنوان مدیر عامل آرامش را به مجموعه برگردانم و شرکت را از حاشیه خارج کنم. به کمک مدیران و پرسنل شایسته و پرانگیزه برای تغییر توانستیم که در شش ماههی دوم سال ۱۳۹۵ اتفاقات بزرگی را رقم زده و به لطف خداوند آروند را با شکوهتر و معتبرتر کنیم. با تمام مشکلات و سختی های سال۱۳۹۴، اتفاقات خوب و مثبت در زندگی من افتاد که از مهمترینهای آنها میتوان به دعوت به همکاری به عنوان کارشناس اتحادیهی فناوران رایانه تهران و همچنین دعوت به همکاری در شرکت آواتک (شتابدهنده استارتاپها) به عنوان منتور اشاره کرد.
سال ۱۳۹۵ را با امید و انگیزه هر چه بیشتر برای شروع سالی خوب و درخشان به پایان رساندیم و با برنامهریزیهای متعدد و چالشی، بستر توسعه و موفقیت آروند را در سال ۱۳۹۶ و سالهای آتی مهیا کردم. امیدوارم بتوانم سربلندی و توفیقات روزافزون آروند را ببینم و از بزرگ شدن فرزند دوست داشتنیام لذت ببرم!
و اين داستان ادامه دارد و از مرحله كارآفرينی تا اخلال كلان در نظام اقتصادی حرفهای زيادی با هم خواهيم داشت!